بدون عنوان
محیا ٢٤ آذر اولین بار موهاشو کوتاه کرد از پنجم دی دست میزد تو ده ماهگی میگفتی چیزی ک دستته رو بده مامان میداد بهم و میگم لالا کن سرشو میذاشت رو بالش ولالا میکرد تو ده ماهگی بازی کلاغ پر و تامی اسکلت و دالی بازی رو خیلی دوست داشت و عاشق خوردن نون . بیست و شش آبان اولین دندوناش دیده شد محیا جونی از هجده آذر چهاردست و پا رفت تو ده ماهگی خیلی ایستادن رو دوست داره ب دیدن تلویزیون خیلی علاقه داره وقتی خاله سعیده براش شعرمحیاگله رو میخونه دستاشو میبره بالا بشکن میزنه و دست میزنه عاشق شعر محیا گله محیا گل سنبله محیا بیست و هشتم دی بای بای کردن رو یاد گرفت تو ده ماهگی عزیزمن باشنیدن آهنگ میرقصه وعاشق گرفتن و خور...
نویسنده :
ثریا
1:44